فال گرفتن. طالعبینی: بر قرعۀ چار حد کویت فالی زنم ازبرای رویت. نظامی. به فرخندگی فال زن ماه و سال که فرخ بود فال فرخ به فال. نظامی. از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می آید. حافظ. رجوع به فال شود
فال گرفتن. طالعبینی: بر قرعۀ چار حد کویت فالی زنم ازبرای رویت. نظامی. به فرخندگی فال زن ماه و سال که فرخ بود فال فرخ به فال. نظامی. از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می آید. حافظ. رجوع به فال شود
غفلت ورزیدن و توجه نکردن. (از آنندراج). تغافل کردن: شیفتگی وبیهوشی برادرش می دید (سلطان محمود) و بر تغافل می زدتا آنکه ساعتی بگذشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). درد دل را می کنم با صبر پیوندی دگر بر طبیب خود تغافل میزنم چندی دگر. نظیری (از آنندراج). و رجوع به تغافل و دیگر ترکیب های آن شود
غفلت ورزیدن و توجه نکردن. (از آنندراج). تغافل کردن: شیفتگی وبیهوشی برادرش می دید (سلطان محمود) و بر تغافل می زدتا آنکه ساعتی بگذشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). درد دل را می کنم با صبر پیوندی دگر بر طبیب خود تغافل میزنم چندی دگر. نظیری (از آنندراج). و رجوع به تغافل و دیگر ترکیب های آن شود